دیدهای کسی با زبان مادریاش قهر کند، این طور که من کردهام سالها؟ میدانی که سالهاست با ذوق به ترانهای ترکی گوش نداده ام و از رشید بهبودف مخصوصا و آن ترانههای معروفِ ورد زبان همهاش، دلاشوبه میگیرم؟ یک مشت رمانتیسم دو پولی شدهاند آن ترانهها برای من... اصلا تحمل بازیهای احساسی همزبانان ام را ندارم. شاید دیگر هیچ وقت شعرهای ترکی شهریار را نخوانم یا کتاب دخیل مراغهای حالم را به هم بزند و رغبت نکنم پی هیچ شعر و آهنگ ترکی بروم... اما ناگزیرم از این راه هم دو ریالی نان بخورم. متن ترکی بخوانم و ویرایش کنم و شاید روزی مترجم ترکی بشوم. ادبیات گاهی میشود کسب و کار و من نمیخواهم آنچه از ذوق و دل نوشتهام را بفروشم، اما ناگزیرم... وقتی کتابی را مجانی میگیرم و میخوانم و یادداشتی را هفتاد هزار تومان میفروشم... برای فروش خیلی از نوشتههایم هم همینطور به ثمن بخس راغب شدهام... زبان مادری هم فقط به درد همین سوداگریهایم خورده... بگذریم...از تو خبری نباشد من تلخ و گم و کورم. تو باشی همه چیز برمیگردد به مدار خودش... به جای درستش... تو باش قادر تا درست شوم... گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1402 ساعت: 19:39